چـوخـونــی

نقل اخبار و بازتاب مشکلات روستای چوخون و شهرستان بشاگـَـرد

چـوخـونــی

نقل اخبار و بازتاب مشکلات روستای چوخون و شهرستان بشاگـَـرد

چیزولهـت که بایـت دونـه
چـوخـونــی

ســـــلام
علی زارعی هستم نویسنده و مدیر وبلاگ چوخونــی

این وبلاگ به معرفی روستای چــوخـون و شهرستان بشاگـَـــرد و شرح اخبار و حوادث آن میپردازد.

همچنین برای تنوع بیشتر ، مطالب گوناگون و متفرقه هم قرار داده میشود.

بــرای مشاهــده تمامی مطالــب وبلاگ روی ' همه نوشته ها ' در بالای صفحه کلیک کنید.

لطفا با نظراتتون ما را در بهتر ساختن وبلاگ یاری کنید.

برای ارتبــاط و همکاری با مدیـر وبلاگ از صفحــه ' ارتباط با مدیر ' دیدن کنید.

برای دسترسی راحت تر به مطالب وبلاگ از قسمت موضوعات استفاده کنید.

برای مشاهده کامل مطالب به ادامه مطلب مراجعه کنید.

همچنین به دلیل بروز بودن وبلاگ از دیگر صفحات نیز دیدن کنید.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

شــروع فعالیــت:24 آذر 95
نویسنده:علــــی زارعــــی
ایمیل وبلاگ:chookhoni‎@yahoo.com
ایمیل نویسنده:zarei2757‎@yahoo.com

نظـــر یادت نــــره

۴ مطلب با موضوع «گوناگون» ثبت شده است

خواستش که بفهمد

عشق چیست؟؟

بال و پرش سوخت

و پی اَش هم جگرش سوخت

و چنین هم به سرش دوخت

که آن چیست

که در سایه ی هر ماست

ولی

در خود دل

ناپیداست

و چنین خواست

که نشانش بدهم

و ضِمانش بدهم

که دگر بار نشاید

که بخواهد

که بکاهد

ز تن و جان

چو بخواستم که نشانش بدهم

وَزجهالت که نجاتش بدهم

مست آن نور شدم

گوییا کور شدم

وَز برش دور شدم

که مرا بی خود و بی حالم کرد

بی سر و بی پر و بی بالم کرد

بی خبر از مَه و از سالَم کرد

که بدانم که جدایی ست

عاقبت،عشق فناییست


 « علی زارعی »

  • علــی زارعــی


کنکوری


     ما که اینجوری واسه کنکور درس میخونیم....

       شما چطـــــور؟؟؟

  • علــی زارعــی

درود دوستان عزیز

امروز شنبه ١٣ آبان ماهه و ساعت  هم الان حدودا ٩ صبحه

الآن من به جای اینکه سرکلاس درس باشم خونه ام و به دلایلی از جمله بی انگیزش،بی حوصلگی،بی هدفی،بی دغدغگی و... نرفتم کلاس

که البته بیشتر به خاطر اون ... هستش...

بگذریم...

یعنی من الآن تا کلاس درس یه٢۵ کیلومتری فاصله دارم...هههه

امروز کلا حالم خوب نیست ، به طور کلی بگم این روزا حالم اصلا خوش نیست، روزام بدجور کسالت آور و تکراری شدن و بدجور داره از خودم بدم میاد، از کارام،از رفتارم،از حرفام و...


این روزا یه گره هایی افتاده توی زندگیم که با دست که سهله با دندون هم باز نمیشن
فقط امیدم به اوس کریمه
اونه که همیشه توی سخت ترین شرایط به دادم رسیده و مطمئنم حالا که بیشتر از همه وقت بهش نیاز دارم دستم رو میگیره
این روزا یه اتفاقایی میفتن که بدجور ذهن و حواسم رو مشغول میکنن، تمرکزمم  رو به هم میریزن... اصن ی وضعیه ب خدا
از اون طرف توی تیرماه سال بعد،یعنی کمتر از ٨ماه دیگه کنکور دارم وبه طور جدی که هیچ اصلا به طور شوخی هم شروع نکردم به خوندن
میخوام از امروز یه چیزایی رو که بدجور احوالم رو بد میکنند رو ببوسم بذارم کنار و جدی جدی شروع کنم به عوض شدن
میگن ترک عادت موجب مرضه،ولی من اگه بعضی عاداتمو چه خوب چه بد بذارم کنار، زندگیم ١٨٠ درجه که نه ولی حدودا ١١٢ درجه تغییر میکنه (:

پس از امروز شروع میکنم برای عوض شدن

البته این چند ماه هر روز تصمیم میگیرم برا عوض شدن...ولی هیچ و هیچ...

یبار نمیشه درست حسابی شروع بشه و ادامه پیدا کنه...
امیدوارم توی این مدت که میخوام عوض بشم اشتباهی عوضی نشم...ههه

دوستان تو رو خدا دعا کنید واسم، بدجور روی دعای شما حساب باز کردم

شاید دیگه کمتر بروز کنم وبلاگ رو
مخلص همگی شما
بـــــدرود✋

  • علــی زارعــی
خدایا خودت یه انگیزه ای بهم بده که این چند ماه مونده به کنکور، هر چه زودتر استارت خوندن رو بزنم

خدا وکیلی هنوز هیچی نخوندم
نه انگیزشو دارم نه حوصلشو
روزامو دارم به بدترین وضع ممکن میگذرونم
روزام کاملا دارن به بطالت میگذرن
انگار نه انگار ثمره ی ١٢سال درس خوندنم رو میخوام چند ماه دیگه بگیرم

واســـــم دعا کنید هر چه زودتر شروع کنم درس خوندن رو
  • علــی زارعــی