چـوخـونــی

نقل اخبار و بازتاب مشکلات روستای چوخون و شهرستان بشاگـَـرد

چـوخـونــی

نقل اخبار و بازتاب مشکلات روستای چوخون و شهرستان بشاگـَـرد

چیزولهـت که بایـت دونـه
چـوخـونــی

ســـــلام
علی زارعی هستم نویسنده و مدیر وبلاگ چوخونــی

این وبلاگ به معرفی روستای چــوخـون و شهرستان بشاگـَـــرد و شرح اخبار و حوادث آن میپردازد.

همچنین برای تنوع بیشتر ، مطالب گوناگون و متفرقه هم قرار داده میشود.

بــرای مشاهــده تمامی مطالــب وبلاگ روی ' همه نوشته ها ' در بالای صفحه کلیک کنید.

لطفا با نظراتتون ما را در بهتر ساختن وبلاگ یاری کنید.

برای ارتبــاط و همکاری با مدیـر وبلاگ از صفحــه ' ارتباط با مدیر ' دیدن کنید.

برای دسترسی راحت تر به مطالب وبلاگ از قسمت موضوعات استفاده کنید.

برای مشاهده کامل مطالب به ادامه مطلب مراجعه کنید.

همچنین به دلیل بروز بودن وبلاگ از دیگر صفحات نیز دیدن کنید.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

شــروع فعالیــت:24 آذر 95
نویسنده:علــــی زارعــــی
ایمیل وبلاگ:chookhoni‎@yahoo.com
ایمیل نویسنده:zarei2757‎@yahoo.com

نظـــر یادت نــــره

چند غزل زیبا در وصف شهید حججی

چهارشنبه, ۵ مهر ۱۳۹۶، ۱۱:۵۵ ب.ظ


بالاخره پیکر بی سر شهید مدافع حرم محسن حججی پس از هفته ها در محرم
 امسال وارد خاک ایران شد و در میان خیل عظیم مردم تشییع شد.

غزل اول

عطر اخلاص تو عالم‌گیر شد
گوشه‌ای از نینوا تصویر شد

گرچه شمری بار دیگر شد پدید
باز هم خون برتر از شمشیر شد

می‌خروشید از نگاهت اقتدار
زین صلابت دشمنت تحقیر شد

حاجیان زلف خود اهدا می‌کنند
عاشقان را بذل سر، تقصیر شد

شام هجرانت سحر شد عاقبت
با گلویت خنجری درگیر شد

لحظة وصلی سراسر شور و عشق
در کدامین شب چنین تقدیر شد؟

مدعی پنداشت راهت شد تمام
راه و رسمت در جهان تکثیر شد

این‌که هر جا قطعه‌ای از کربلا است
روز عاشورای تو تفسیر شد

عکس تو در قاب جان‌ها جا گرفت
قلب‌های مرده هم تسخیر شد

ای شفیع روز محشر، ای شهید
دست ما بردامنت زنجیر شد

یار غائب را سلام از ما رسان
وعده‌ی دیدار یاران دیر شد


غزل دوم

باید از خون غزلی ساخت و رفت
یا که بر مدعیان باخت و رفت

عاشقی مضطرب وصل تو بود
سر به دامان تو انداخت و رفت

چون وصال تو بهایش جان است
عمر خود را به تو «پرداخت» و رفت

باز چون قصه پروانه و شمع
حد این فاصله نشناخت و رفت

تا نگاهت به نگاهش پیچید
چه نجیبانه «سر انداخت» و رفت

پا به میدان بلای تو نهاد
گوی چوگان تو شد‌، تاخت و رفت


غزل سوم

باز هم صحبت از آن راز مگوست
سخن از میکده‌ای تو‌‌ در ‌تو‌ست

موج ‌در ‌موج خروشان شده اشک
همچو سیلی که روان درهرسو‌ست

سِرّ سَر را نتوان کرد عیان
سربه‌مهر است پیامی که از او‌ست

رسم عشاق به هنگام وصال
بر زمین ریختن جام و سبو‌ست

راه صدساله به یک‌شب طی شد
نوبت خنجر و رگ‌های گلو‌ست

مدعی گرچه جسور است ولی
عاجز از معرکه‌ای رو در رو‌ست

زلف یاران چه شکوهی دارد
چون‌که پیچیده به دستان عدو‌ست



نظرن  (۱)

روحشون شاد و یادشون گرامی
انشاالله با امام حسین ع در روز قیامت محشور شوند و ما رو شفاعت کنند
پاسخ:
انشاالله

یو نظـرو شـون کن

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی